محمد حسین و پدربزرگ

پسرم زندگی من خیلی وقته که نتونستم واست بنویسم. این وبلاگ یادگار بابابزرگی هس که با کلی ذوق برات درست کرد و دوس داشت من همیشه عکسات رو اینجا بزارم تا بزرگ شدی یه یادگاری برات باشه. ولی خدا نخواست که این فرشته مهربون پیش ما باشه و قبل تولد یه سالگی تو از دنیا رفت چه نقشه ها واسه تولدت کشیده بود رفت و با رفتنش همه ما شکستیم. ولی امروز میخوام دوباره شروع کنم واست بنویسم چون مطمینم اونم همینو میخواست....

محمد حسینم امروز 8 روزه که وارد 11 ماهگیت شدی پسرم ، نفسم، کوچولوی بهاری من ، تو که از صبح تا شب ، از شب تا صبح با منی. تو که لحظه به لحظه ، نفس به نفس ، رویا به رویا با منی. پس چرا ماما از نگاه کردن بهت سیر نمی شه؟! چرا بازم دلش برات تنگه؟! از امروز میخوام وبلاگمو خودم بنویسم آخه دیگه بزرگ شدم الان نزدیک سه ماهه که 4 دست و پا میرم اوایل سرعتم خیلی کم بود ولی الان خیی تند تر میرم حالا که بزرگتر شدم از لبه مبل و میز میگیرم و بلند میشم وایمیسم و تازگیها تنهایی دو دیقه وایمیسم و مامان بابا کلی تشویقم میکنن 0   = .= اینم بگم که از تنهایی شدیدا میترسم و همیشه مامان یا بابام باید پیشم باشن تا من بازی ...

زود بزرگ نشو مادر. کودکیت را بی حساب میخواهم و در پناهش جوانی ام را... زود بزرگ نشو فرزندم قهقهه بزن ، جیغ بکش ،گریه کن ، لوس شو ، بچگی کن ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام آرام آرام پیش برو ، آن سوی سن و سال هیچ خبری نیست هر چه جلوتر میروی همه چیز تند تر از تو قدم برمیدارد . حالا هنوز دنیا به پای تو نمیرسد از پاکی. الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز... همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش ، یک قدم ، دو قدم ، ولی زود بزرگ نشو مادر آرام آرام پیش برو گل من . آنجا که عمر وزن میگیرد دنیا به قدری سبک میشود که هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت آن سوی سن و سال خبری نیست. کودکی کن ااز ته دل بخند به اداهای ما که برای خندادنت...

...

...

...

...

خانواده محترم بدری و صادقی ، قدم نو رسیده مبارک امیداوریم وجود این گل پسر زیبا ( الوین )پر از برکت و سلامتی و شادابی برای هردو خانواده باشد . از درگاه یکتای بیهمتا خواهانیم که روزگارش زیر سایه پدر و مادر  پر از شادی ،ارامش ،وفور نعمت و سلامتی و صلح و امنیت باشد.آمین ...

...